پارت بیست و چهارم

زمان ارسال : ۳۹۷ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 6 دقیقه

کامران و محیا با دهان‌های نیمه‌باز و چشمانی پر از سوال به هم خیره شدند و من که دلم نمی‌خواست چیزی را انکار کنم، چون در این صورت مسئله طوری جلوه می‌کرد که انگار من واقعاً قضایایی با کمند کاملی دارم، گفتم:
- آره متین، آفرین درست حدس زدی رفتم سراغش؛ ولی می‌دونی چرا؟ چون باها

رمان تمام شده است و به درخواست نویسنده به علت چاپ، امکان مطالعه آن وجود ندارد


اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • اسرا

    00

    وای ازیه طرف پدرش ازیک طرفش رفیقاش حالاخوبه شه کمندهم بهش طعنه بزنه گناه داره فرزندمون اذیتش نکن مربم بانو

    ۱ سال پیش
  • مریم دولتیاری | نویسنده رمان

    چون دانیار داره کار خطرناکی می‌کنه که همه بهش گیر دادن ولی چشم اذیتش نمی کنم😂😍

    ۱ سال پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.